می گویند روزی یک کلاغ و یک خرس سوارهواپیما می شوند. وقتی هواپیما ارتفاع می گیرد وکمربند ها بازمی شوند کلاغ ازمهمانداریک لیوان نوشیدنی می خواهد. مهماندارنوشیدنی را می آورد وکلاغ جرعه ای ازآن را می نوشد وباقیمانده لیوان را روی لباس مهماندارمی پاشد .مهماندار می پرسد : چرا این کار را کردی ؟ وکلاغ می گوید دلم خواست ماجراجویی کنم!

مهماندارچیزی نمی گوید ومی رود.چند دقیقه بعد که کلاغ چرتش می گیرد و می خوابد جناب خرس هم هوس ماجراجویی به سرش می زند. او هم با اشاره یک لیوان نوشیدنی درخواست می کند ووقتی برایش می آورند ، جرعه ای ازآن را نوشیده والباقی را روی لباس مهماندار می پاشد. به محض اینکه خرس این کار را انجام می دهد چند نفرازخدمه هواپیما به اوحمله می کنند واو را کشان کشان به نزدیکی درهواپیما می برند تا ازآن بالا به بیرون پرت کنند.خرس شروع به گریه و زاری وعجز ولابه می کند وبعد ازکلی تعهد والتزام سرجایش می نشیند.دراین هنگام کلاغ که بیدارشده بود وموضوع را فهمیده بود با تعجب به خرس نگا ه می کند. خرس ازاو می پرسد چرا با توکاری نداشتند؟ و کلاغ می گوید چون من بال داشتم ومی توانم بپرم ! بنابراین بیرون انداختن ازهواپیما برای من ایجاد مشکل نمی کرد.اما تو که بال نداشتی ودیار قدرت نمایی تو روی زمین است . تو براساس کدام منطق توی هواپیما دست به ماجراجویی زدی؟

نکته طلایی این داستان نیزهمین است که مواظب باشید تقلید شیوه های رفتاری دیگران همیشه جواب نمی دهد! وچه بسا موجب زحمت واذیت شما هم بشود . ضرب المثلی است که می گوید: کسی که درخا نه ای شیشه ای زندگی می کند ، به سمت دیگران سنگ پرتاب نمی کند! دلیلش هم مشخص است!




تاریخ: سه شنبه 6 تير 1391برچسب:,
ارسال توسط کامیار خدادادیان

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 12
بازدید کل : 8203
تعداد مطالب : 42
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1